Aks va matn







نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





دلنوشته های طلبگی

بسم الله

وقتی که به حیات طلبگی وارد میشوی(مخصوصا اگر که حجره هم بمانی!)غربت را به شکل دیگری حس میکنی...
شاید من هم نمیدانم که باید چطور شرح داد یا اصلا شرح جایز است یا نه!
اما کم کم با خودت هم گاهی مشکل پیدا میکنی!نه اینکه مشکل از تو باشد ها!مشکل از همان "خودت" هست!گاهی "خودت" با تو مشکل پیدا میکند!
تو اصلا کاری با "خودت" نداری ها!اما آن "خودت" هی تو را اذیت میکند!
از اذیت های "خودت" هم که بگذری و گیر دادن هایش!به مشکلاتش بر میخوری!که چقدر عیب در خود تو هست!
اصلا کاری به غربت میان آدمهایت هم ندارم....اما اینکه آدم در میان خودش هایش هم تنها باشد مصیبتی ست دیگر!
کم کم میفهمی که همه یکطرف اند!حتی پدر و مادر و برادر و....و این خودت هم یکطرف دیگر است!و زورش به همه آدم ها که هیچ!به جهان هم میچربد!
الکی نمیپیچانم ها،اینها واقعیت است!!!واقعیت های طلبگی!!!که از قبل از طلبگی ات هم واقعیت داشته اما تو بروزش را متوجه نمیشدی!
انگار یک بازی عجیب شروع میشود!بازی تنها شدن!تنهاتر شدن و تنها تر شدن و تنهاتر شدن.....
انگار که میخواهند زخمی ات کنند و تو را میان طبیبان کار نابلد رها تا قدر طبیب حقیقی را بفهمی!
انگار آنقدر متذکر جزو من لا رفیق له ها بودنت میشوند که فریاد یا رفیق را از ته دلت فریاد بزنی!وانگار آنجاست که حقیقی بودن فریادت را میازمایند!
وای اگر که خراب کنی!!!!
جریان از اول رقم میخورد....
اما با همه اینها حس میکنی خنجری در قلبت فرو کرده اند که دردش نشان از لطف یار است و درمانش هم نشان صعود به مرتبه خنجر بعدی!!!
توجهات عاشقانه حضرت یاور فوران دارد در حیات ساده ی طلبه ها انگار...


{ادامه دارد... ان شاءالله}



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






[+] نوشته شده توسط Peyman در 14:32 | |